آبنبات تلخ
Part:171
سوبین : خب شروع کنیم دیگه
چند ساعت بعد
ته : ما برگشتیم
لارا : خوبه خوبه اینارو بده من شمام کمک کنین
کوک : د آخه مگه خونه تکونیه
هانی : نمیدونم ولی خب کمک کنین
ته : پس چرا اون کار نمیکنه
سوبین : من مسئول فیلمم خب سوال نداره بچه
ته : واه واه خسته نشی
سوبین : کار من از همه سخت تره
کوک : دقیقا کجاش؟
سوبین : ببینین من باید یه فیلم طولانی سینمایی با ترکیب علایق همه پیدا کنم فیلمی باشه که همه خوششون بیاد نه یه نفر همه لذت ببرن نه یه نفر فهمیدی
ته : راس میگه ها سخته
کوک : باشه بابا
هانی : خب دیگه تموم شد بیایین بشینیم پای فیلم
سوبین : بزار بزارمش
لارا : کمک کنین خوراکیارو بچینم
ته : در خدمتتونم بانو
لارا : بیا اینارو بگیر
سوبین : بدویین شروع شد
دو ساعت بعد
لارا : تموم شد
ته : من خوابم میاد
هانی : بریم بخوابیم
کوک : اوکی بریم
چند دقیقه بعد....
سوبین : آیییییی بگیرم بخوابم اما قبلش به شوهریم شب بخیر بگم
لارا : سوبین؟
سوبین : عه لارایی چی شده؟
لارا : یادت نمیاد گفتم شب میام پیشت همچیو برام تعریف کنی
سوبین : آها لارا چرا بی خیال نمیشی فقط یه اتفاق ساده بود
لارا : نه نبود ببین این دومین بار بود که اونجوری نفست گرفته شدو نمیدونم حالت بد شد ببین اگه نگی میرم به ته میگم اونموقع مجبوری بگی
سوبین : باشه باشه تسلیمم
لارا : آلا بگو
سوبین : خب یادته اومدم بیمارستان دیدنت ؟
لارا : عاره یادمه
سوبین : اون موقعه به رئیسم برخورد کردم داشتیم باهم حرف می دیم حالم بد شد رفتیم آزمایش دادیمو خب جوابش چنان خوب نبود
لارا : مگه جوابش چی بود کم خونی؟ یا چی
سوبین : ی...یه..خ...خب...تومر
لارا : چی چیمیگی
سوبین : تومره تومر مغزی دارم مرحله دو بود فک کنم
لارا : سوبین تو تومر داری چرا الان میگی دختر ما باید اینو به ته و کوک و بقیه بگیم
سوبین : نه نمیتونیم بگیم لارایی خواهش میکنم منتظرم وقتش برسه
لارا : نه الان وقتشه اگه مثل مادر الکس بشه چی اگه به مراحل آخرش برسه چی
سوبین : نه هنوز وقت هست خواهش میکنم
لارا : الکس چی میدونه
سوبین : هوم هم الکس هم هم مامانش
لارا : اوف اوف سوبین باید درمان بشی اینطوری نمیشه
سوبین ؛ اما اول میخوام همچی درست شه بعد الان بقیه واقعا دیگه تحمل یه درد دیگه رو ندارن فکرشو کن تو اینجوری نینا اونجوری مادام اون جوری نه اول اینا حل شن
لارا : یعنی تا وقتی مشکل من حل نشده مامان الکسم زندس به کسی نمیگی
سوبین : عاره چون فعلا که باید دارو بخورم بعد درمان اصلی شروع شه
سوبین : خب شروع کنیم دیگه
چند ساعت بعد
ته : ما برگشتیم
لارا : خوبه خوبه اینارو بده من شمام کمک کنین
کوک : د آخه مگه خونه تکونیه
هانی : نمیدونم ولی خب کمک کنین
ته : پس چرا اون کار نمیکنه
سوبین : من مسئول فیلمم خب سوال نداره بچه
ته : واه واه خسته نشی
سوبین : کار من از همه سخت تره
کوک : دقیقا کجاش؟
سوبین : ببینین من باید یه فیلم طولانی سینمایی با ترکیب علایق همه پیدا کنم فیلمی باشه که همه خوششون بیاد نه یه نفر همه لذت ببرن نه یه نفر فهمیدی
ته : راس میگه ها سخته
کوک : باشه بابا
هانی : خب دیگه تموم شد بیایین بشینیم پای فیلم
سوبین : بزار بزارمش
لارا : کمک کنین خوراکیارو بچینم
ته : در خدمتتونم بانو
لارا : بیا اینارو بگیر
سوبین : بدویین شروع شد
دو ساعت بعد
لارا : تموم شد
ته : من خوابم میاد
هانی : بریم بخوابیم
کوک : اوکی بریم
چند دقیقه بعد....
سوبین : آیییییی بگیرم بخوابم اما قبلش به شوهریم شب بخیر بگم
لارا : سوبین؟
سوبین : عه لارایی چی شده؟
لارا : یادت نمیاد گفتم شب میام پیشت همچیو برام تعریف کنی
سوبین : آها لارا چرا بی خیال نمیشی فقط یه اتفاق ساده بود
لارا : نه نبود ببین این دومین بار بود که اونجوری نفست گرفته شدو نمیدونم حالت بد شد ببین اگه نگی میرم به ته میگم اونموقع مجبوری بگی
سوبین : باشه باشه تسلیمم
لارا : آلا بگو
سوبین : خب یادته اومدم بیمارستان دیدنت ؟
لارا : عاره یادمه
سوبین : اون موقعه به رئیسم برخورد کردم داشتیم باهم حرف می دیم حالم بد شد رفتیم آزمایش دادیمو خب جوابش چنان خوب نبود
لارا : مگه جوابش چی بود کم خونی؟ یا چی
سوبین : ی...یه..خ...خب...تومر
لارا : چی چیمیگی
سوبین : تومره تومر مغزی دارم مرحله دو بود فک کنم
لارا : سوبین تو تومر داری چرا الان میگی دختر ما باید اینو به ته و کوک و بقیه بگیم
سوبین : نه نمیتونیم بگیم لارایی خواهش میکنم منتظرم وقتش برسه
لارا : نه الان وقتشه اگه مثل مادر الکس بشه چی اگه به مراحل آخرش برسه چی
سوبین : نه هنوز وقت هست خواهش میکنم
لارا : الکس چی میدونه
سوبین : هوم هم الکس هم هم مامانش
لارا : اوف اوف سوبین باید درمان بشی اینطوری نمیشه
سوبین ؛ اما اول میخوام همچی درست شه بعد الان بقیه واقعا دیگه تحمل یه درد دیگه رو ندارن فکرشو کن تو اینجوری نینا اونجوری مادام اون جوری نه اول اینا حل شن
لارا : یعنی تا وقتی مشکل من حل نشده مامان الکسم زندس به کسی نمیگی
سوبین : عاره چون فعلا که باید دارو بخورم بعد درمان اصلی شروع شه
- ۱۷۵
- ۲۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط